خانه تکانی
امروز روز تعطیلم بود گفتم یه کم کارای عیدمو انجام بدم تابعداز ظهر وبعدبشینم سردرس هام آخه فردا امتحان دارم خلاصه اول رفتم تواتاق بچه ها حسابی تمیز کردم سپیده که مدرسه بود سوگلم براخودش بازی میکرد شروع کردم به جاروکشیدن که سیم جارو کشیده شد وجارو خاموش شد هرکاری کردم روشن نشد که نشد منم چون ازبرق میترسم اصلا جرات نکردم دیگه دست بزنم سیمش دوتا جرقه زد منم که ترسو خلاصه گذاشتمش براهمسری که اومد درستش کنه رفتم تو اتاق خودمون تمام کمدرو ریختم بیرون شروع کردم به تمیز کردنسرگرم کاربودم که تلفن زنگ زد ازآموزشگاه زبان بود برای ساعت۴.۵برام کلاس گذاشته بودن که باید میرفتم تقریبا کار کمدها تموم شده بودکه سوگل اومد نقاشیشو نشونم بده که دیدم وای رفته سراغ آب رنگ سپیده نصفشو خورده تمام دیوار سرامیک لباسش از همه بدتر صورت وزبونش تمام رنگیه تمام اتاقو ریخته بهم انگار زلزله اومده منو میگی ساعت ده دقیقه به سه من چیکار کنم کلاسمم میمونه خلاصه جنگی بردمش حمام آب رنگم جمع کردم که سپیده نبینه فعلا تمام لباسهای سپیده روهم که دراورده بود وپوشیده بود.چندتاهم ازکتاب داستاناشونو پاره وریزریز کرده بود دیگه تایم کم آوردم وسریع لباس پوشیدم ورفتم کلاس وقتی برگشتم دیدم هی وای من اصلا انگار این خونه یه هفتس که تمیز نشده همسری پشت میز به کاراش رسیدگی میکرده این دوتا هم به زندگی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی