سوگلسوگل، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

پرواز در اوج

تولدت مبارک سوگل مامان

تولد سوگلی امروزتولد دخترمه اولین تولدش توکانادا که خودمون بودیم وهمسایه کاناداییمون .   این چند روز همش دنبال خونه بودیم وچون همسرم چهار روز در هفته سر کاره وسه روز خونه این کمی مشکل شده امتحان تعیین سطح زبانم هم درست روز تولد دخترم افتاده بودتا ظهر درگیر اون بودیم بعدازظهرکه برای خرید کیک رفته بودیم دختر بزرگم زنگ زد که خاله وعمو(همسایه بغلی ماکه بچه ها اینطور صداشون میکنن)برای سوگل کیک وفشفشه روشن کردن وکادوی قشنگی که یه بلوز دخترانه هست دادن وبراش شعرتولدفرانسوی هم خوندن سوگلم که کلی زوق کرده بود .اشکم دراومده بود همش تو دلم میگفتم اگه ایران بودیم بچم کلی کیف میکرد امروزو "خلاصه باکیک اومدیم و توی تراس (نخندین )با اون ه...
31 تير 1390

فرانسه سپیده

امروز بامعلم فرانسه سپیده صحبت کردم درکل ازش راضیه ولی خوب ازحق نگزریم خوندن فرانسه برای منم خیلی سخته چه برسه به این خانومی که خیلی هم بازیگوشی میکنه خوب خیلی باهوش تر ازمامانش هست ولی امان ازدست این سوگل یه بونژو میگه همه براش میمیرن بااون زبون نصفه نیمه باز کردش کلماتو پسو پیش میگه آخ که دلتو میگیری ازخنده لطفا یه نظرهم بزارین   ...
14 اسفند 1389

امروز یه روزخوبه

امروزخیلی خوشحالم دیشب آخرشب ایمیلموچک کردم باناامیدی ودرکمال ناباوری دیدم ایمیل مدیکاله رفتم فضا   نمیدونستم خوشحال باشم یامتعجب اصلا کپ کرده بودم ولی به آرامش نسبی رسیدما ...
11 اسفند 1389

خانه تکانی

امروز روز تعطیلم بود گفتم یه کم کارای عیدمو انجام بدم تابعداز ظهر وبعدبشینم سردرس هام آخه فردا امتحان دارم خلاصه اول رفتم تواتاق بچه ها حسابی تمیز کردم سپیده که مدرسه بود سوگلم براخودش بازی میکرد شروع کردم به جاروکشیدن که سیم جارو کشیده شد وجارو خاموش شد هرکاری کردم روشن نشد که نشد منم چون ازبرق میترسم اصلا جرات نکردم دیگه دست بزنم سیمش دوتا جرقه زد منم که ترسو خلاصه گذاشتمش براهمسری که اومد درستش کنه رفتم تو اتاق خودمون تمام کمدرو ریختم بیرون شروع کردم به تمیز کردنسرگرم کاربودم که تلفن زنگ زد ازآموزشگاه زبان بود برای ساعت۴.۵برام کلاس گذاشته بودن که باید میرفتم تقریبا کار کمدها تموم شده بودکه سوگل اومد نقاشیشو نشونم بده که دیدم وای رفته...
27 بهمن 1389